خیلی باهوش اما.......

ساخت وبلاگ

خواهم نوشت از دلتنگی های کودکانه ام

دیدن نم نم و برگ ریزان درختان کوچه ام

پشت پنجره ای مبهوت از سرمای پاییز

که شوق زمستان را به تنم زم زمه میکرد

ای کاشت آن پنچره چوبی خانه پدرم را اینجا داشتم

تا بویش کنم

لمسش کنم

بخار دهانم را بر آن بدمم

رنگ قهوه ای بودنش را تازه فهمیدم از چیست

دیدن سال های من و افتادن و گریه کردن و خنده ایم در کنار مادر و پدرم بود

چون خودم هم حس آن را دارم 

خیلی باهوش اما..........
ما را در سایت خیلی باهوش اما....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rainman1366 بازدید : 98 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:58

قصه ات کورم کرد نه از اشک ریختن بلکه از بی صدایی من مانده در راهی هستم که بازگشتی نیست خیلی باهوش اما..........
ما را در سایت خیلی باهوش اما....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rainman1366 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:58

خنده نداره لب هام اشکی نداره چشم هام گلوم و بغض گرفته قلبم و غم گرفته خیلی باهوش اما..........
ما را در سایت خیلی باهوش اما....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rainman1366 بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:58

هزار شب آمد و هزار روز رفت و هزارو یک نفر آمدند و رفتند اما هیچکدام برایم تو معنا نشد... خیلی باهوش اما..........
ما را در سایت خیلی باهوش اما....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rainman1366 بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:58

نبودی ندیدی پریشونیام و فقط باد و بارون شنیدن صدام و غم ات سرد و وحشی به ویرونه می زد دلم با تو خوش بود و پیمونه می زد دلم با تو خوش بود و پیمونه می زد خیلی باهوش اما..........
ما را در سایت خیلی باهوش اما....... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rainman1366 بازدید : 89 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 14:58